- تیره دست
- آنکه اعمال بد ازو سرزند، دنیا عالم
معنی تیره دست - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرفه ای، متبحر، مسلط، حاذق، ماهر
ماهر، زبردست، توانا، قادر، حاذق
سرکش عاصی
زبردست، هنرمند، ماهر
مهارت، تسلط
عمل و حالت تیره دل سیاه دلی
تیره روز
مهارت زبر دستی
کسی که دستش فالچ بود یا رعشه داشته باشد چلاق
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
بخیل، ممسک، خسیس، فرومایه
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، نامبارک، بدیمن، بدشگون، نحس، نافرّخ، شمال، شنار، سبز پا، مشوم، میشوم، بداغر، مرخشه، سبز قدم، مشئوم، تخجّم، منحوس، خشک پی، پاسبز، بدقدم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، نامیمون، نامبارک، بدیمن، بدشگون، نحس، نافرّخ، شمال، شنار، سبز پا، مشوم، میشوم، بداغر، مرخشه، سبز قدم، مشئوم، تخجّم، منحوس، خشک پی، پاسبز، بدقدم
زبردستی، چالاکی، مهارت، توانایی، زورمندی
سیاه بخت، بدبخت
ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، پشت مازه، مازه
آنکه تحت امر دیگری به کار پردازد فرودست خدمتگذار، خوار و ذلیل
سیاه دل گمراه بد خواه مردم
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
سیه دل، گمراه، بدخواه
Subordinate
подчинённый
untergeordnet
підлеглий
podporządkowany
subordinado
subordinato
subordinado
subordonné
ondergeschikt
अधीनस्थ